رفته بودم سری به بازار خريد و فروش گوشی و تلفن همراه تهران بزنم که يك جوان 25 يا 26ساله به من گفت "گوشيت فروشیه آقا"؟
اين اولين بار نبود که در قسمت عابرپياده خيابان جمهوری اين گونه سوالها را می شنيدم اما برام جالب شده بود که وقتی با گوشی تلفن همراهم در حال صحبت کردن بودم ، يکی پيدا بشه و بخواد اونو بخره.
مکالمه ام که تموم شد ، شروع کردم با خريدار سر گوشيم معامله کردن. اما خوشبختانه راضی نشد اون قيمتی که من روی گوشيم گذاشتم رو قبول کنه و خلاصه اينکه معاملمون نشد.
ازش پرسيدم چرا مغازه کرايه نمی کنه يا شاگرد يکی از فروشگاههای فروش گوشی نمی شه که گفت : سخت می شه تو فروشگاههای گوشی کار پيدا کرد و حتما بايد فاميل يا آشنايی داشته باشی تا وارد بازار بشی .
وی که صادق نام داشت ، ادامه داد: تازه مگه چقدر به آدم پول می دهند من عصرها که کار اولم تموم می شه می آم اينجا و تا ساعت هشت شب ، 10تا 15هزار تومان در می آورم.
صادق می گفت : روزهايی هم که از صبح می آم اينجا حداقل 30هزار تومان درمی آورم و "آقا بالا سر هم ندارم".
ازش پرسيدم ، چه گوشی هايی می فروشی. او گفت: تو خيابون تنها می تونی گوشی های کارکرده خريد و فروش کنی ، چون مردم برای خريد گوش های نو به فروشگاهها و نمايندگی ها هم اعتماد ندارند چه برسه به ما که جا و مکانی هم نداريم.
وی افزود : از طرفی توی فروش گوشی نو سود آنچنانی وجود نداره که بخوای سرش وقت بزاری .
گفتم با فروش هر گوشی کارکرده ای معمولا چقدر سود می کنی که گفت: به طور قطع نمی شه گفت چه قدر اما حداقل پنج هزار تومان و حداکثر 15هزار تومان سود کرده ام.
گفتم درآمد خوبی داری ، ماليات و عوارض هم که نمی دی ، آيا خطری هم برات به وجود آمده ؟
صادق خنديد و گفت : تو بازار کار کردن يعنی خطر کردن، مخصوصا برای ما که هم فروشگاههای گوشی می خوان سر به تنمون نباشه و هم شهرداری و اماکن كه سايه ما را با تير می زنند. |